جدول جو
جدول جو

معنی گنه پوش - جستجوی لغت در جدول جو

گنه پوش
آنکه گناهان دیگران را نادیده بگیرد گناه بخش آمرزنده
تصویری از گنه پوش
تصویر گنه پوش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنه پوشی
تصویر گنه پوشی
نادیده گرفتن گناهان دیگران گناه بخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گناه پوش
تصویر گناه پوش
آنکه گناه دیگران را نادیده بگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گناه پوش
تصویر گناه پوش
آنکه گناهان دیگران را نادیده بگیرد گناه بخش آمرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن پوش
تصویر آهن پوش
آهن پوشیده آنکه سلاح آهنین پوشد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که زره پوشیده، آنکه با زره مجهز است و گلوله های معمولی بدان اثر نکند کشتی زره پوش، تانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژنده پوش
تصویر ژنده پوش
کهنه پوش، خرقه پوش
فرهنگ لغت هوشیار
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنک پوش
تصویر فنک پوش
آنکه پوششی از پوست فنک بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
زره پوشیده، کسی که زره بر تن کرده، زره دار، در امور نظامی وسیلۀ نقلیه ای که از صفحه های محکم فلزی پوشیده شده و گلوله به آن اثر نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهن پوش
تصویر آهن پوش
کسی که جوشن یا خفتان آهنین بر تن کرده، آهن پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژنده پوش
تصویر ژنده پوش
کسی که لباس کهنه و پاره بر تن داشته باشد، کهنه پوش، خرقه پوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
آن که دارای طره است
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پوست فنک بر تن کند: هندوخزرش دو حلقه در گوش این قندزادر و آن فنک پوش. (تحفه العراقین 143)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه گرد را بخود گیرد و مانع رسیدن آن باشیا و اثاثه گردد: پرده گرد پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله موش
تصویر گله موش
بیدمشک
فرهنگ لغت هوشیار
گناه بخش: توانا و دانا به هر بودنی گنه بخش بسیار بخشودنی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوش
تصویر گنده گوش
آنکه گوشش بوی بد دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گناه پوشی
تصویر گناه پوشی
نادیده گرفتن گناهان دیگران گناه بخشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهن پوش
تصویر آهن پوش
کسی که زره آهنین به تن دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زره پوش
تصویر زره پوش
کسی که زره بر تن کرده، تانک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژنده پوش
تصویر ژنده پوش
کهنه پوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طره پوش
تصویر طره پوش
دارنده طرّه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
لباس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
لباس، پوشاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
آنچه تن را بپوشاند، جامه، لباس
فرهنگ فارسی عمید
پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه خوش
تصویر نه خوش
گیاهی است که آنرا کرمه البیضا و سیاه دارو و هزار چشان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تن پوش
تصویر تن پوش
((تَ))
لباس و جامه
فرهنگ فارسی معین